ای ترک حق نعمت عاشق شناختی


رفتی و ساختی ز جفا هر چه ساختی

کردار من به پای سپردی و کوفتی


گرد هوای خویش گرفتی و تاختی

با تو به دل چنانکه توان ساخت ساختم


بر من ز حیله هر چه توان باخت باختی

نتوانی ای نگارین گفتن مرا که تو


از بندگان خویش مرا کم نواختی

گویا حدیث ما و تو گفت، ای بت، آنکه گفت:


«ای حقشناس! رو که نکو حق شناختی»